سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کــــِـــــــــــــــلاسِ اَدبـــــــــــــــ ـــــ ـــ ـــ ــ ـ
 
قالب وبلاگ

 

روزی دزدی دستاری  از مردی دزدید . دزد از خوشحالی به سمت بوستان دوید و مرد بسوی گورستان شتافت .

شخصی که از دور ماجرا را دید گفت : ای مرد ساده لوح آنکه دستارت را ربود به آن سمت می رود آنگاه تو به سمتی دیگر می روی؟!

مرد فهیم گفت: درست است که او به آن سو رفته اما از دست زمانه رهایی نمی یابد ،چرا بیهوده به دنبال او روم  که روزی او  را در گورستان بدون رنج و زحمتی  ملاقات خواهم کرد ، خداوندی که از همه امور آگاه است حق من را از او می ستاند...

چه دَوَم بیهده سوی بستان؟                        خود همی یابمش به گورستان

من همین یک دو روز صبر کنم                        روی در روی این دو قبر کنم

که بدین جا خود از سرای سپنج                     آوردنش به پیش من، بی رنج

آن که راز دل و نهان داند                              داد من زو بجمله بستاند

تا بدین سان که کرد ما را عور                       عوری خود ببیند اندر گور

 عدالت خدا

پ.ن: حکایت جالبی بود خوندنش خالی از لطف نیستتبسم

 


[ چهارشنبه 93/2/3 ] [ 6:0 عصر ] [ دانشجوی ادیب ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

اینجا دفتر یه دانشجویی ادیبِ که به رسم تکنولوژی مدرن جای خودش رو به چرک نویس های دیروز داده ... حالا برگه های کاهی دیروزمن شده صفحه بازِ رو به شما و قلمم صفحه کیبورد... به امید اینکه به رسم نو شدن نو بنویسیم...
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 18761